۱۳۸۷ مهر ۳۰, سه‌شنبه


فرهنگ لغت 2008
ادب : یعنی كمك به یك خانم زیبا در عبور از خیابان حتی اگر به كمك احتیاج نداشته باشد.
ازدواج : قمار زندگی است و در قمار معمولا برد با كسی است كه بیشتر تقلب كند.
الكل : مایه گرانبهایی كه همه چیز را محفوظ نگاه می دارد مگر اسرار را.
اوراقچی : تنها موجودی كه زنها را بهترین رانندگان دنیا میداند.
ایده آل : شوهری كه بتواند با زنش بهمان دقت و ملایمتی كه در مورد اتومبیل تازه اش دارد رفتار كند .
زوج ایده آل : شوهر كر و زن لال .
بوسه : تصادفی كه فقط یك سیلی به آدم ضرر می زند .
بیست سالگی : دورانی كه پسر ها دنبال معشوقه می گردند دختر ها دنبال شوهر .
چشم : عضویكه چشم چرانها با آن ارتزاق می كنند.
خسیس : كسی كه وقتی خانه اش آتش می گیرد برای اینكه پول تلفن ندهد تا اداره آتش نشانی بدود.
خوش بین : مردی كه تصور كند وقتی زنی پای تلفن خداحافظی كند گوشی را خواهد گذاشت .
دست : عضوی كه در سینما نزد صاحبش بند نمی شود .
دوران تجرد : دورانی كه معمولا برای مردها بعد از ازدواج شروع می شود.
رفیق : كسی كه همیشه به شما مقروض است .
سوءظن : سعی در دانستن چیزیكه بعدا" انسان آرزو می كند ای كاش آنرا نمی دانست .
سینما : جایی كه پشت سر شما حرف می زنند.
عشق : دردسری كه برای فراموش كردن آن باید عشق تازه تری پیدا كرد .
سرخ پوست : مرد خوشبختی كه وقتی زنش اورا می بوسد صورتش ماتیكی نمی شود.
سنجاق قفلی : تنها قفلی كه بدون كلید باز می شود .
مرد مجرد : كسی كه هنوز عیوبی دارد كه خود نمی داند.
معجزه : دختر خانمی كه زنگ آخر جیم شود و به سینما نرود.
موش : خانم هایی كه نصفه شب به جیب شوهر هایشان شبیخون می زنند.
هالو : شوهری كه دستكش ظرفشویی را بجای اندازه دست خودش اندازه دست زنش بخرد.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

خیلی بامزه بود مخمل جان